اینجا تمام بچهها بوی هم دیگر را میدهند! اینجا تمام بچهها بوی هوای سرد و گرم شدن زیر پتو را میدهند. اینجا پتوها مادرند. زیر پتوی کوچکم گرم میشوم. پتوی کوچک سفیدی که بوی بچه میدهد. بوی بچهی قبلی. اینجا تمام بچهها بوی هم دیگر را میدهند! اینجا تمام بچهها بوی هوای سرد و گرم شدن زیر پتو را میدهند. اینجا پتوها مادرند. مادرانی که بلد نیستند دل درد شبانهام را بغض باشند، نگرانی و چشمانِ قرمز باشند. اینجا مامان پتوهایمان بلد نیستند از تب کردن ما تپش قلب بگیرند و زنگ بزنند به مادربزگ و پشت گوشی گریه کنند! مامان پتوهای ما فرق بین گریههای گوش درد و بغل خواستنِ ما را نمیفهمند! نمیفهمند بعضی گریهها فقط برای بغل خواستن است. برای شنیدنِ [نه مامان چیزی نیست من پیشتم] است. برای شنیدنِ [کی دختر/ پسر منو اذیت کرده میکشمش] است.
اینجا تمام بچهها بوی هم دیگر را میدهند! اینجا تمام بچهها بوی هوای سرد و گرم شدن زیر پتو را میدهند. اینجا پتوها مادرند.
زیر پتوی کوچکم گرم میشوم. پتوی کوچک سفیدی که بوی بچه میدهد. بوی بچهی قبلی. اینجا تمام بچهها بوی هم دیگر را میدهند! اینجا تمام بچهها بوی هوای سرد و گرم شدن زیر پتو را میدهند. اینجا پتوها مادرند. مادرانی که بلد نیستند دل درد شبانهام را بغض باشند، نگرانی و چشمانِ قرمز باشند. اینجا مامان پتوهایمان بلد نیستند از تب کردن ما تپش قلب بگیرند و زنگ بزنند به مادربزگ و پشت گوشی گریه کنند! مامان پتوهای ما فرق بین گریههای گوش درد و بغل خواستنِ ما را نمیفهمند! نمیفهمند بعضی گریهها فقط برای بغل خواستن است. برای شنیدنِ [نه مامان چیزی نیست من پیشتم] است. برای شنیدنِ [کی دختر/ پسر منو اذیت کرده میکشمش] است.
هه! این پتوهآ که مادر نیستند. این ها که بلد نیستند روی پایشان تکانمان دهند، قربونِ قد و بالای چند سانتیمان بروند. اینها بلد نیستند زیر گلوی پودر زده یمان را بو بکشند و برای بوی عرق زیرِگلویمان جانشان در برود. مامان پتوهای لعنتی. حتی یادشان نماند دستبند اسممان را از زایشگاه یادگاری بیاورند. حتی بلد نیستند سوپ جوی رقیق درست کنند و باهزار کلک و هواپیما بازی به خوردمان بدهند. مامان پتوها از اولین جوانهی دندانمان عکس های سیاه و سفید هنری نمیگیرند. مامان پتوی من بلد نیست برای اولین قدمهایم از قبل کفشهای بوق بوقی جایزه بخرد و با صدای بلند جوری که همه، حتی همسایه بغلی هم بشنود بگوید دیگه برای خودش خانمی/مردی شده. مامان پتوها این اصلِ سادهی دنیای مادر و فرزندی را هم نمیدانند! که بعد از شیر خوردن روی سینهاش بچسباندم و عارقهای ریز ریزم را بگیرد تا شب تا صبح از دل پیچه اشک نریزم. این مامان پتوها مامانهای خوبی نیستند.
هه! این پتوهآ که مادر نیستند. این ها که بلد نیستند روی پایشان تکانمان دهند، قربونِ قد و بالای چند سانتیمان بروند. اینها بلد نیستند زیر گلوی پودر زده یمان را بو بکشند و برای بوی عرق زیرِگلویمان جانشان در برود. مامان پتوهای لعنتی. حتی یادشان نماند دستبند اسممان را از زایشگاه یادگاری بیاورند. حتی بلد نیستند سوپ جوی رقیق درست کنند و باهزار کلک و هواپیما بازی به خوردمان بدهند. مامان پتوها از اولین جوانهی دندانمان عکس های سیاه و سفید هنری نمیگیرند. مامان پتوی من بلد نیست برای اولین قدمهایم از قبل کفشهای بوق بوقی جایزه بخرد و با صدای بلند جوری که همه، حتی همسایه بغلی هم بشنود بگوید دیگه برای خودش خانمی/مردی شده. مامان پتوها این اصلِ سادهی دنیای مادر و فرزندی را هم نمیدانند! که بعد از شیر خوردن روی سینهاش بچسباندم و عارقهای ریز ریزم را بگیرد تا شب تا صبح از دل پیچه اشک نریزم. این مامان پتوها مامانهای خوبی نیستند.
منبع:http://mano-gonjeshka.blogfa.com/post/498/